خونه گلی

گروه معروف انگلیسی بیتلها آهنگی داشتند به اسم Back to the USSR آندره مردی است با حدود چهل سال سن. پانزده سال پیش با همسرش تصمیم می گیرند برای یک زندگی مرفه تر از روسیه به اسپانیا مهاجرت کنند. در یکی از روستاهای ساحلی در شرق اسپانیا اقامت کرده و از روز اول به دنبال کار می گردند. او می گوید با صد یورو به اسپانیا آمدندو آن را در حسابی بانکی به سپرده گذاشتند و به دنبال کار گشتند پس از پانزده سال زندگی نسبتأ مرفهی برای خود ساختند. او یک شرکت خدمات الکترونیکی تأسیس کرد و خانمش به  تدریس پیانو مشغول شد. آنچه زندگی آنها را دگرگون ساخت مدرسه ای بود که پسرشان را در آن اسم خونه گلی...

در آن سال زیاد به این آهنگ گوش می کردم و امیدوارم بودم در دانشکده پزشکی قبول شوم جوانی و خریت Well we busted out of classHad to get away from those foolsWe leaed more from a three-minute recordBaby, than we ever leaed in schoolTonight I hear the neighbourhood drummer soundI can feel my heart begin to poundYou say you're tired and you just wanna close your eyesAnd follow your dreams downWell we made a promise we swore we'd always rememberNo retreat, baby, no surrenderLike soldiers in the winter's night with a vow to defendNo retreat, baby, no surrenderWell now young faces grow sad and oldAnd hearts of fire grow coldWe swore blood brothers against the windI'm ready to grow young againAnd hear your sister's voice calling us homeAcross the open yardsWell maybe we could cut someplace of our ownWith these drums and these guitars'Cause we made a promise we swore we'd always rememberNo retreat, baby, no surrenderBlood خونه گلی...

       امروزه اگر ترکیب اکوتوریسم را به مثابه شاخصه مهم گردشگری بپذیریم،  که نسبت به جنبه های اکولوژیکی و فرهنگی آن مسئولانه برخورد شود،  بوم شناخت صنعت گردشگری به شرط کنترل های لازم،  می تواند در خدمت حفاظت از محیط زیست باشد.  در ضمن توجه به این مقوله خود زمینه ای است،  در جهت تکامل فرهنگی حفظ ارزش های طبیعی و سامانه ای،  که می تواند سه نسل را بهم پیوند دهد.  چشم انداز زیبا شناختی و فرهنگی جنگل می تواند،  منابع مالی عظیمی از سوی گردشگران به صرف اقتصادی منطقه در کشور بیافزاید،  که اهمیت اقتصادی آن بیش از بهای چوبی خواهد بود،  که از این جنگلها ب خونه گلی...

بعضی اوقات دلم می خواست زمان را متوقف کنم ولی آنچه تاکنون موفق به انجام آن شده ام این است که سرعت زندگی را پایین بیاورم

و این جای شکرش باقیست

کاشکی قیمت انفاس بدانند این خلق    تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند

خونه گلی...

پس از گذشتن سالها از این عمر کوتاه در حالیکه به موسیقی Silvio Rodriguez در کلبه شمس گوش می کنم به این فکر هستم که جوان ها که گذشته ی چندانی ندارند و به تخیلات فکر می کنند تا تصاویر اتفاقات گذشته نوعی محروم هستند. از این احساس که من می توانم به اتفاقات  خوب سفر های گذشته فکر کنم خوشحالم. روزی روزگاری در یک روز زمستانی در کوبا، سال 1997 میلادی، در مرکز شهر هاوانا، حدود 11 شب بود که برای الواتی به شهر رفته بودم  و برای در امان ماندن از باران شلاقی استوایی که ناگهان قافلگیرمان کرده بود با چند عابر دیگر زیر سقف ناقص یک ساختمان پناه آورده بودیم. تمام خیابان را آب گرفته ب خونه گلی...

سال 1379 با یک کوله بار ایده و هیجان به خاک وطن بازگشتیم. در راستای تحقق یک رویای دیرین و التیام انبوه عقده هایی که در دیار غربت به سراغتان می آید به فکر ساختن کلبه ایی بودم که جان پناهم باشد، آنی که بعد به نام خونه گلی شهرت گرفت. روزی در اوایل سال 1380 ، شهسوار محله تنکابن ، سوار بر دوچرخه ایی انبه ایی رنگ چشمم به انبوهی از چوب  خورد که در گوشهایی انباشته شده بودند. می پرسم آیا فروشی هستند؟ می گوید آری، منتها اگر می خواهید بخرید تا پیش از غروب باید از اینجا ببریدش قراره مصالح بیاوریم.  روی قیمت به توافق می رسیم. 174 هزار تومان. سریع هماهنگ می کنم و رفیق جدید و ی خونه گلی...

فرزین عزیزمشتاق دیدنت هستم . دسامبر اگر نه ولی نزدیکی عید شاید سری زدم و فرصت دیدار دست داد.صبح ها زود تر بلند می شم. سر حالم می کند. به دنبال نوعی روتین هستم برای فرار از روزمرگی. حرفی برای گفتن ندارم . کتاب می خوانم و درمان کار نیست. گاندی می گوید: Happiness is when what you think with what you say and what you do is I'm harmony.یک جای کار لنگ است انگار . با ریا بزرگ شدیم در آن مملکت باید بجنگیم برای هارمونی. سوفی برای همه می گوید از خانه گلی . تصویر اتاق مجلل ماه عسل را هم گذاشته روی موبایلش. یک خاطره خوب آشنا.امیدوار درد کمر راحتت بگذاره و سلامت باشی برایت از رویا هایی که در خانه گلی باف خونه گلی...

پریروز هوا آفتابی بود و دریا آرام. با شمس رفتیم کنار دریا و پریدیم توی آب. مطب رو بی خیال شدم. سالهاست که بی خیال مطب شده ام. من یک پزشک آزاده از بندم.....

خونه گلی...

میهمان ما دکترای شامانیزم داشت از آمریکا و شهروند سئول از کره جنوبی بود... می گفت چینی ها از شانگهای به سئول می آیند و نفس عمیقی می کشند و می گویند : عجب هوای تمیزی دارید شما ،قدرش را بدانید! من از سئول وارد تهران شدم و نفس عمیقی کشیدم و گفتم به یک تهرانی: عجب هوای تمیزی دارید شما ها قدرش را بدانید. او فکر کرد مسخره اش کرده ام. 

در کنار دریاهای کره جنوبی سالهاست زباله ها انباشته شده اند.... به او گفتم وجه مشترک دریای خزر با دریای شما زیادتر از آنی بود که تصورش را می کردم.

 

خونه گلی...